داستان سکس با مرجان 1

مرجان 1

صبح بود مثل همیشه 9ساعت از خواب بیدارشدم.یه روز دیگه برام شروع شد.یه پیکان دارم که باهاش مسافر کشی می کنم،بد نیست ولی خوب خوب هم نیست،بعد خوردن یه چایی لباسهامو پوشیدم و رفتم طرف در مثل همیشه کسی نبود بدرقه کنم و برام روز خوبی رو آرزو کنه .خودم به خودم گفتم علیرضا روز خوبی داشته باشی.یه خنده تلخ کردم واز خونه رفتم بیرون .صدای استارت ماشینم تو اون صبح سرد زمستون سکوت کوچه شلوغ ما رو شکست.هوا ابری بود واسه همین هنوز یکمی تاریک بود،کارم شروع شد.آقا آزادی ؟بیا بالا...... ساعت نزدیکه11 شبه و من هنوز دارم سگ دو می زنم ،که محتاج کسی نباشم.خیلی خسته بودم ،گفتم برم طرف خونه برای اون روز خر حمالی بس بود. 14 ساعت نشستن پشت ماشین اون هم تو این تهران لعنتی پدر آدم رو در می یاره .یکی از شبهای سرد زمستون هوا خیلی سرد بود بارون هم نم نم داشت شروع می شد.شیشه های ماشین بخار کرده بود یکمی شیشه رو دادم پایین که هم شیشه ها بخارش بره هم یه سیگار بچاقم.بسته سیگارمو از جلو داشبورد برداشتم،یه نخ برداشتم و روشن کردم آخریش بود.همیشه رانندگی توی شب زیر بارون تو تهران رو دوست داشتم،سیگارم به آخرش رسیده بود ،بخار شیشه ها هم رفته بود،گفتم قبل از اینکه برم خونه بهتره برم یه چیزی بخورم و یه پاکت هم سیگار بگیرم.مثل اکثر مواقع دلم هوس جیگر کرد،خونه من به محله کشتارگاه نزدیکه رفتم یه جیگرکی و دلی از عزا دراوردم.چون هوا امروز بارونی بود کاسبی بد نبود می شد یکمی بیشتر ولخرجی کرد. بعد از خوردن غذا اومدم بیرون و از یه سوپر یه پاکت سیگار گرفتم.همونجا پاکت رو باز کردم و یه نخ چاقیدم.اونطرف خیابون یه دختر توجه منو به خودش جلب کرده بود،یه ربعی بود اونجا بود انگار منتظر کسی بود شاید هم منتظر تاکسی بود .تو جیگری که بودم از پشت شیشه تحت نظرش داشتم.یه لحظه شیطون رفت تو جلدم گفت یه تیری بندازم ،مدت زیادی بود سکس نداشتم واسه همین یکمی احساس نیاز می کردم.ماشین و روشن کردم و رفتم دور زدم ،جلو پای دختره زدم رو ترمز،آقا دربست ؟کجا ؟پاکدشت.یکمی فکرم مشغول شد اگه تیرم به سنگ میخورد باید تا پاکدشت می رفتم حدودا یه یک ساعت و نیم طول می کشید من هم خسته بودم ولی از اونطرف هم ..... همه اینها تو یکی دو ثانیه از فکرم گذشت.دل زدم به دریا و گفتم بیا بالا.گفت کرایه چقدر؟گفتم سه تومن .گفت نمیشه کمتر.گفتم نه خانوم کرایش اینه .دختره در عقب ماشینو باز کرد و نشست.راه افتادم.دو سه دقیقه تو سکوت گذشت.ببخشید آقا می شه شیشه رو بدین بالا؟چه صدای دلنشین و معصومانه ای داشت.گفتم البته چرا نمیشه.منتظر بودم سره صحبت رو باز کنم و این خوب بهانه ای بود،سردتون هست می خواین بخاری رو بیشتر کنم.با همون دای نازک و دلنشین گفت:ممنون میشم.منم بخاری رو بیشتر کردم .گفتم ببخشید فکر کنم خیلی زیر بارون بودین،مواظب خودتون باشید سرما نخورین،تو این دوره زمونه باید واسه یه سرما خوردگی ساده حداقل 30 یا 4 هزار تومن پول خرج کرد،حالا اون به درک آدم از کار و زندگی می افته.گفت خیلی ممنون درست میگین،درست تو آینه نمی دیدمش آخه اون گوشه پشت صندلی راننده کز کرده بود،گفتم ببخشید شما چطوری و با چه اعتمادی سوار ماشین شخصی شدین نمی ترسین؟ یکمی خودش رو کشید سمت اینور ،حالا تو آینه صورتش رو میدیم ،چقدر چشمای گیرایی داشت ،بینی کوچیک و خوشگل ابروهای کمونی لبهای ناز و خواستنی ،خلاصه از زیبایی ظاهر چیزی کم نداشت،واقا مجذوب شده بودم گفت : موقعی که گفتم کمتر بگیر گفتی نه کرایش سه تومنه فهمیدم شغلته و قصدی نداری.راستش اگه تخفیف می دادی سوار نمی شدم این روش منه.خودمو جمع و جور کردم ،تیرم به سنگ خورده بود،گفتم : چه روش جالبی داری پس علاوه بر زیبایی واقعا باهوش هم هستین.یه لبخند زدو گفت :ممنون.لازمه.اگه تو این جماعت گرگهای آدم نما آدم زرنگ نباشه حتما تیکه تیکه میشه هر ناکسی یه تیکه ازوجود آدمو با خودش می بره.با سر حرفشو تایید کردم.از خودم خجالت کشیدم آخه من هم قصدم این بود که امشب بساط سکس و علم کنم یه حالی ببرم.منم یه گرگ آدم نما بودم،منم چشمم دنبال این بود که یه دختر رو بکنم.به خودم گفتم خاک تو سره بی غیرتت،خجالت بکش. دیگه چیزی نگفتم عذاب وجدان داشتم.یه چیزی داشت گلوم رو فشار میداد گفتم بهش بگم من هم قصدم چیز دیگه بود ولی .دوباره گفتم ولش می رسونمش بره پی کارش بی خیال .بعد از یه مدت کوتاه دختره که انگار دوست داشت با یکی حرف بزنه گفت: ساکت شدی؟نمی تونستم بی خیال شم بدجوری خورد شده بودم،گفتم راستش خانوم ببخشید ،خیلی ببخشید من هم یه گرگ آدم نما هستم .وقتی کنار خیابون بودی من اونطرف تو جیگرکی داشتم غذا می خوردم که توجهم به شما جلب شد،گفتم یه دختره جون این وقته شب زیر بارون تو خیابون چیکار میکنه مگه اینکه........ .دیگه چیزی نگفتم ،دختره گفت :مگه اینکه چی؟دختره بد کاره باشه یا فراری آره نه همین رو می خواستی بگی نه .از شرمندگی داشتم می مردم ،گفتم: ببخشید.گفت تقصیر تو نیست ،تو این جامعه لعنتی یه عده هم هستن که این موقع برای تن فروشی تو خیابون ولون که تعدادشون هم زیاده.همونا باعث شدن یکی مثل من احساس امنیت نکنه وامنیتش رو از دست بده،همونا باعث شدن که به همه ما به دید بد نگاه کنن،دختره حس کرده بود که من خجالت کشیدم و از فکری که کردم شرمنده هستم گفت :حداقل تو اینقدر مردی که دیدی من اینکاره نیستم از من معذرت خواستی و پیش وجدانت شرمنده شدی.یکمی از عذابم کمتر شد،گفتم پس منو بخشیدین.گفت :گفتم که تو تقصیری نداری مشکل از یه جایه دیگه هست.به صحبت هامون ادامه دادیم،فهمیدم که تو بیمارستان کار میکنه، یه مادر پیر داره که ازش پرستاری می کنه و یه برادر کوچیک .نون آور خونه بود.آره یه دختر خرج یه زندگی رو می داد و بار سنگین یه زندگی رو به دوش می کشیدنم یکمی با هم مهربون تر شده بودیم وراحت تر صحبت می کردیم.من از خودم گفتم اون از خودش.دیگه رسیده بودیم.رسیدم سره کوچه .گفت :مرسی من همین جا پیاده می شم .از ماشین پیاده شد و گفت:ای کاش همه مثل تو حداقل یکمی وجدان داشتن.کرایه رو داد ،من هم نصفش رو برگردوندم و گفت اینم تخفیف .موقعی بهت تخفیف دادم که پیاده می شی.خندید و رفت. رسیده بودم خونه.دختره بد جوری تو فکرم بود همه مغزم رو اشغال کرده بود .نمی تونستم بخوابم،حرفاش بد جوری منو بهم ریخته بود ؛من که یه جوان تنها بودم بعضی موقع ها کم می آوردم اون چطوری با زندگی کنار اومده بود خرج دونفر دیگه رو می داد مونده بودم.تو فکرم گفتم خیلی مردی دختر .نفهمیدم کی و چطوری خوابم برد.با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم.سریع از خونه رفتم بیرون .آره دلم می خواست ساعت 11 شب بشه من جلو جیگری باشم و اون دختر رو ببینم

۷ نظر:

ناشناس گفت...

09122016884
سکس باپول

ناشناس گفت...

عوضی بیشور حرومزاده کثافت همین شما ادم ها هستید که ما دخترای بیچاره امنیت هیچ جا نداریم ودیگه هیچکس به دیگری اعتماد نداره و عشق ها افسانه شده و نمیدونی اگه کسی دوست داشت باور کنی یا نه واقعا برای ایران ناراحتم که بجای جوون های تحصیل کرده یه مشت گرگ ریخته توش ما ها باید اینده خوبی برای فرزندانمون بسازیم همه این کثافت کاری ها زیر سر این امریکا و این ماهواره است به خودتون بیاید

ناشناس گفت...

خاموش ای کس کش های یابو !
مادر همتونو از دم گاییدم ...

ناشناس گفت...

سلام از نظر من اين داستان ها همش دروغ است اين ها همش در بدل پول که از امريکايي ها ميگيرن مي نويسن و نام ايران را بد ميکنن اين ها همشان اخرت خود را به دنيا فروختن لعنت به اين مردم نابود باد کسي که مردم مسلمان را اين طوري از راه ميکشن و دين اسلام را بد نام ميکنن افسوس به حال اينها من خودم افغاني هستم اما افغان ها مان اينقت بيغيرت نيستن زنده باد مردم افغانستان اظهار نظر از لکسس پنجشيري Laxix.khaled@yahoo.com +93772053225

ناشناس گفت...

همش کس شعر بود

ناشناس گفت...

به نظر من به جای داستان سکسی اگه رمانی چیزی بنوییسی خیلی پیشرفت میکنی خداییش باحال نوشته بودی

Unknown گفت...

دمت گرم خوب بود، برو.با همون دختره ازدواج کن به نفعفته با غیرت